سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
موجی عشق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بوی خوش توبه

بسم رب الشهید

 

 

سلام ما به سکوی آسمانی خدا ، ماه خدا ، شب شاعری خدا ، دل پر کشیده به دیار خدا ، محلول رسیدن به اوج عرش ،این هوای رسیدن هوای خوش بودن در کنار "الله " است.

مواج شدن این امواج را می بینی ؟ حس میکنی؟

این امواج آسمانی ،خدای من و توست .

چرا لیبک نمیگوییم؟

با خدایت حرف میزنی؟ سکوت، آرامش ، مناجات، صبوح والقدوس، تو گوش فلک را پر میکند. طنین قران تو در دل شب ، تیرگی شهر را به شبکه شبکه های از نور تبدیل میکند و به آسمان روانه میکند. برخیزید ، نگاه تان از این مسیر هم عبور میکند. از شهر به عرش ، از تاریکی به نور از نقطه سیاه این خودکار به چشمِهای نگاه عرش ، فقط نجوا با او تو را موج موج عشق میکند ، تو بخواه ...

عبد تنها و سکوت واگیردارش و نگاه سر به زیرش و دیده ای بسته ای که تنها با خدا  در سیاهی شب عاشقان سخن در دل وا میکنید و این چه شوری و شعوری ست این چه حالی ست ، دلتنگ های آسمانی خود ، آرام با طنینی خاص میگوید "یا الرحم الراحیمن" یا "نور یا قدوس " دلت آرام شد؟ یا به هیجان عشق رسید؟

هر دم یک هدف است ، هدف رسیدن به "حضرت الله" . آرامش در کنار "حضرت الله" رنگارنگ شدن در رنگین کمان هستی رنگی به نام شهدا ..

چگونه؟ در قبور از دوکوهه تا طلاییه ... در سکوت طلاییه تنها اسمی که تو را به اوج میبرد یا" زهرای" جوونان ما بود.

از ماه رجب گفتن و از فکه نگفتن بسیار سخت است.

فکه ، ماه رجب، میدانید روزه های بچه های در آنجا چیگونه بود؟ دو به دو روزه میگیرفتن. یعنی چه؟ در اوج گرمای 50درجه فکه دو نفر از اوج گرما میخوابیند و دونفر آنها را باد میزنید و آن بنده گان خاص خدا به بیهوشی میرفتن . این بود ماه رجب فکه...

و ای شهدا حالی از برای باد عشق شما به ما دهید . دست برسانید بر پیکر بیجان ما، دست برسانید بر دل بی روح مان ، دست برسانید برچهره خیس ما، دستی برسانید بر نگاه تیره شده از گناه مان، هر چند در این لحظه دل یاد فکه افتاده چشم مجال نگاه به این دست نوشته را هم نمی دهد ولی چون دل از یاد شهیدان تنگ گشته باید نوشت ، باید سکوت نکرد ، باید طنین هوای غم را به آسمان فرستاد.

ای شهید ، ای فکه ، ای آسمان فکه ، سوغات تو چی میتوان باشد؟ جز مشتی خاک بهشتی ، تمام عشقم این است .ای عاشقان که بار دیگر دست در تپه های رملی آسمان آبی سکوت واهی چشم ساقی  دل باقی فکه میگذاریم، حرفی بزنید از فکه حرفی بزنید از "حضرت الله" حرف بزنید.

یاعلی

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یه موجی ( دوشنبه 87/4/17 :: ساعت 2:11 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بازم هم ...
تولد ، شعر شبانه
مجنونیون
چشم وا کن ای دوست شاید دیدیم
رمضان
بعد از ایامی
[عناوین آرشیوشده]